به صفحه سفید خیره شدم و فکر میکنم یک روز بارونی در من چه حسی ایجاد میکنه و اصلا چطور میتونم تو کلمات قرارش بدم. بیگانه ست که از شرح دادن و نظاره کردن پیچیده ترین پیچیدگیهای خودمون میرسیم به هیچ. هیچ از بیرون. چی سرچشمه الهامه؟ چی معقولانه ست؟ اشنای بلوند نزدیک صمیمیرو بعد از شیش سال از زندگیم حذف کردم. هیچ هم اهمیت نداره. چرا راستش. خرید رفتن بدون اون کمدمو قشنگ تر کرده. یجوری دربارش حرف میزنم انگار اون یارو که میگفت: مامان امروز مرد. شاید هم دیروز. نمیدانم. چقدر زمان میبره همه چیز. چقدر زمان چقدر زمان... دیگه کدوم کارها شیش سال دیگه پوچ از اب در میان؟ راستی درباره بارون فکر میکنم پخش شدن و بازتاب نورها روی اسفالتای خیس باعث میشه مثل یک نقاشی بنظر برسه. یا جز. اونهمه نارنجی. فکر کنم سرما خوردم. واقعا هم سرما خوردم. جدیدا فهمیدم به چشم بقیه نگاه نمیکنم. و در نتیجه هیچی نمیبینم. پس همه چیز برای نوشتن از دست میره. واقعا باید نگاه کنم؟ چی میدیدم قبلاها؟ نکنه نگاه کنم و یه عالمه ظلم ببینم؟ یه عالمه معصومیت؟ از دو ور بوم خوشم نمیاد. کاش دفتر انشای کلاس هفتمم رو هنوز داشتم اونوقت همه جملهها رو بیرون میکشیدم و کنار هم میچیدم تا معنیای بدن. تا حرفی برای گفتن داشته باشن. میبینی؟ بدبختی همینه. کاش! کاش و مرض. کاش الان پارسال اینموقعها بود! دست بردار دیگه. این وسط هر از گاهی چهره ش توی نور کم طبقه همکف یادم میاد. و چیزی که نوشته بود درباره ماریان. و جوری که حرف میزد. بعد دوباره از یادم میره تا میخوابم و خوابشو میبینم. خوب میشدا اگه میشد. حالا که نمیشه تیرامیسو درست میکنم و با اهنگای فرانسوی میرقصم و چایی و لواشک میخورم و از ترکیبش به خودم بد و بیراه میگم. اصلا میدونی مشکل چیه؟ پیله کردن به فلان درس. هر روز صبح پا شدن و اون یک درس رو خوندن. بعد از یک هفته حالت کاملا بهم میخوره ازش. وقتی به فصل گرمای فیزیک فکر میکنم میخوام جیغ بزنم. تا میام بنویسم دلم بغل انیمههای جیبلی میخواد یادم میاد یه رابطهی دیگه رو هم با گفتن حوصله ندارم برات تموم کردم. اون احتمالا بغل جیبلی میتونست بده. شاید هم نه. نمیدانم. باید تموم کنم تظاهر کردن به اینکه زندگی مونالیزاست و رازی داره که چنانچه که امیدی برایانباقی نمانده باشدتلاش میکنم بفهمم چیه. درحالی که میدونم چیه. وجود رازش واقعی نیست ولی لبخند سر کارت گذاشتمچرا. باید دست بردارم از بازی کردن این نقش.
بازدید : 6
جمعه 16 اسفند 1403 زمان : 2:01
