loading...

دریا

Content extracted from http://onceuponadecember.blog.ir/rss/?1746737754

بازدید : 0
جمعه 18 ارديبهشت 1404 زمان : 1:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 0
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1404 زمان : 13:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

و در تمام این مدت، قلبت به تپیدن ادامه می‌دهد. کارش را انجام می‌دهد و آن‌قدر می‌تپد تا وقتی پیامی‌دریافت کند که حالا نوبت ایستادن است. نمی‌دانی چه وقت؛ شاید چند دقیقهٔ دیگر. چون بعضی قلب‌ها فقط ۴۱۲ میلیون بار می‌زنند. ممکن است گمان کنی که خُب، اینکه خیلی زیاد است! اما حقیقت این است که این عدد، فقط می‌شود ۱۲ سال.

سوزی در کتاب شاید عروس دریایی بعد از مرگ بهترین دوستش تا مدتی با هیچکس هیچ حرفی نزد. بچه که بودم فکر میکردم کار راحتی ست برایم. چند سال گذشته هنوز فکر میکنم خیلی راحت است که یک روز دیگر حرفی نزنم. چون بهرحال هیچکس وقتی حرف میزنم گوش نمیکند. هیچکس متوجه متوقف شدن کلماتم نمیشود.

فراموش شدن راحت است.

فقط تصمیم گرفته‌ام حالا که مجبور نیستم، دنیا را با کلماتم پُر نکنم.

بازدید : 0
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1404 زمان : 1:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

همیشه پیاده‌روی را دوست داشته ام اما بدون صحبت کردن. همیشه شناخت را دوست داشته ام اما بدون صحبت کردن. ستاره‌ها هستند که میتوانم کنارشان بشیم یا قدم بزنم و تمام احوالم را شرح دهم بی انکه کلمه‌‌‌ای بر زبان اورم. قرن‌ها به عقب سفر میکنم. شعرها به تن لرزان مضطربم جامه میشوند. حروف‌ها نور. امید تکرار میشود. تکرار و تکرار. این پاداش بی تکرار گذر از شب است. به خود میگویم این تنها چشمه‌‌‌ای از فلق است. جویباری جاری از صبحگاه در پیش رویم مانده است.

همه دستخوش قوانین هستیم. روی این تکه سنگی که به چرخش در امده است چونان پیکری تب‌دار، که در نوسان میان شور و سردی، همواره در پی تعادل خویش می‌سوزد. هرگاه دل‌مان فرو می‌ریزد و نگاه‌مان در غبار گمشدگی گم می‌شود، نیرویی نادیدنی، آهسته، بی‌صدا، دست بر شانه‌مان می‌گذارد و بی‌آن‌که بدانیم، به سوی روشنایی هلمان می‌دهد؛ نه از سر لطف، که از سر قانون. همانطور که قانون لنز در فیزیک. همانطور که اصل لوشاتلیه در شیمی. مقاومتی در خلاف جهت تغییر. هم خوب و هم بد. از خوشی به ناخوشی و سختی هلمان میدهد. و دوباره از صخره‌های بی پایان صعب به شن‌های گرم زیبایی و خوبی.

بازدید : 5
سه شنبه 18 فروردين 1404 زمان : 2:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

او برای بزرگی آفریده شده بود؛ نه چون دنیا آن را مانند هدیه‌‌‌ای در دستانش قرار داده بود بلکه چون خودش آن را به‌ دست آورده بود. 

بازدید : 15
شنبه 8 فروردين 1404 زمان : 3:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

احتمالا هیچوقت اتفاق نمیافته. ما. ما اتفاق نمیافتیم. چرا فراموشم میکنی. جزئیاتمو از یاد میبری. چیزای زیادی نیست که دلم بخواد. با این حال دلم میخواست یادت میموند.

اولین بار که ارتباط چشمیمو با کسی قطع نمیکنم. از چهار سال پیش که حتی استاد بهم گفت چرا نمیتونی به چشما نگاه کنی، اولین باره. بعد ازم پرسید شرمه یا همچین چیزی؟ نمیدونم چی بود. مهمم نیست. ولی تماس چشمی‌با تو راحته. خواستنیه. انقدر که الان احتمالا فکر میکنی این چه مرگشه مستقیم زل زده به چشمام. خب منم فکر میکنم چه مرگته که انقدر حرف میزنی‌. مامان فکر میکنه مثل تو زیاد پیدا میشه. نمیدونه که اینطور نیست، مثل تو زیاد نیست و اگر هم باشه، تو نیست.

جوری که دربارت حرف میزنم حالمو از خودم به هم میزنه. امیدوارم از همدیگه متنفر بشیم و دلیلی نباشه برای این حرفا.

دیشب خوابم نمیبرد. از پشیمونی خوابم نمیبرد. فکر پتانسیل هدر رفته شکارم میکرد. به ارامش نداشته م چنگ میزد. اونقدر که بلند شدم ریاضیات گسسته خوندم.

نمیخوام مثل اونها باشم. نمیخوام مثل اون باشم. نیستم. من، از اونها نیستم. احمق نیستم. اون دختره‌ی مزخرف که بهم گفت جاهامون عوض شده نیستم. جاهامون عوض نشده. حاضرم شب تا صبح و صبح تا شب جون بکنم تا لحظه‌‌‌ای مثل تو و امثالت نباشم. تو باش. مشکلی نیست. ولی فکرش برای من باعث انزجاره.

بازدید : 5
دوشنبه 3 فروردين 1404 زمان : 13:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

می‌شنوی؟ عزیزکم می‌شنوی آن صدایی را که در سرت به گفتوگو مانده است؟ دیوانه نشده ای. بیمار نیستی. در زمان سفر کرده ای. ارتعاشی که بدون گوش‌هایت میشنوی آینده است. گذشته است. تمام زمان است. ما غیر ممکن هستیم. غیر ممکن تر را هم در سرمان داریم. کرانه‌ی صورتی اسمان هستیم و صدا گویی که توده‌‌‌ای از ابرهای سیاه باشد به سوی ما در هجوم اند. پیچیده و سهل هستیم. نور است که فرای سرعت صوت حرکت میکند. نور امید است. امید، اسمان است. ما همه در بستر اسمان امید یم.

پی‌نوشت: یکبار به من گفتی تو کتاب خاطرات یک ادمکش یه جا نوشته بود حس ادم به شعر‌هایی که کسی نمی‌خوندشون مثل قتل‌هایی که کسی از شون خبر دار نمی‌شه. قتلی مرتکب شده ام که فقط باید به تو اعترافش کنم.

بازدید : 6
پنجشنبه 29 اسفند 1403 زمان : 3:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

امروز هیجده سالم شد. وقتی لا به لای کتاب‌ها قدم میزدم از اقای گ‌ خواستم یه کتاب خاص بهم بده. الان میبینم تو زندگی هم دنبال یک چیز خاصم. اقای گ کتابدار زندگی ام نیست. خودم هستم.

بعضی وقتها ارزو میکنم کمتر تنها باشم

و همیشه ارزو میکنم روزی برسد که در وجود و هستی ام اضطرابی کوچک نهفته نباشد. اضطرابی که منتظر اتش است.

دوست دارم چای بنوشم. حرف بزنم. بدانم. دوست داشته شوم. دوست بدارم. (مجبورم دیگر)

(اما نه واقعا.)

خوش است. هرچه هست و شود خوش است.

«این طوفان میگذره. فقط همین یک قدم را بردار. افق خودش مراقب خودش هست.»

بازدید : 10
سه شنبه 27 اسفند 1403 زمان : 15:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

من ادمی‌که دو ماه پیش بودم نیستم. یقینا ادمی‌که یک سال قبل بودم هم نیستم. بلاوفقه و پی در پی درحال تغییرم. اماکن موقعیت‌ها و احساسات فقط منظره اند. تونل‌ها و ریل‌ها و باد‌هایی اند که از انها گذر میکنم. بس نمیکنم تا برای چند ثانیه هم که شود بهترینم را مشاهده کنم. و بعد دوباره میگذرم. به وحشت و سیاهی میرسم. میگذرم. کشتی افکارم غرق میشود. آه وحشت میکنم. بر تکه چوبی معلق میمانم. به نور وارد میشوم. بارم را هم سنگین نمیکنم. همه چیز را مثل وابستگان جمع اوری نمیکنم. چرا که کلکسیونر نیستم و هیچ چیز متوفقم نمیکند حتی عشق. عشق راکد نیست. اگر شما حرکت نمیکنید این به نوعی خجالت اور است. ولی دوباره واقعا اهمیتی برای من ندارد. چون فردا ادم امروز نیستم. یقینا نمیتوان تصور کرد برای لحظه‌‌‌ای کسی به شناختی از من برسد.

بازدید : 5
جمعه 16 اسفند 1403 زمان : 2:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

به صفحه سفید خیره شدم و فکر میکنم یک روز بارونی در من چه حسی ایجاد میکنه و اصلا چطور میتونم تو کلمات قرارش بدم. بیگانه ست که از شرح دادن و نظاره کردن پیچیده ترین پیچیدگی‌های خودمون میرسیم به هیچ. هیچ از بیرون. چی سرچشمه الهامه؟ چی معقولانه ست؟ اشنای بلوند نزدیک صمیمی‌رو بعد از شیش سال از زندگیم حذف کردم. هیچ هم اهمیت نداره. چرا راستش. خرید رفتن بدون اون کمدمو قشنگ تر کرده. یجوری دربارش حرف میزنم انگار اون یارو که میگفت: مامان امروز مرد. شاید هم دیروز. نمیدانم. چقدر زمان میبره همه چیز. چقدر زمان چقدر زمان... دیگه کدوم کارها شیش سال دیگه پوچ از اب در میان؟ راستی درباره بارون فکر میکنم پخش شدن و بازتاب نور‌ها روی اسفالتای خیس باعث میشه مثل یک نقاشی بنظر برسه. یا جز. اونهمه نارنجی. فکر کنم سرما خوردم. واقعا هم سرما خوردم. جدیدا فهمیدم به چشم بقیه نگاه نمیکنم. و در نتیجه هیچی نمیبینم. پس همه چیز برای نوشتن از دست میره. واقعا باید نگاه کنم؟ چی میدیدم قبلاها؟ نکنه نگاه کنم و یه عالمه ظلم ببینم؟ یه عالمه معصومیت؟ از دو ور بوم خوشم نمیاد. کاش دفتر انشای کلاس هفتمم رو هنوز داشتم اونوقت همه جمله‌ها رو بیرون میکشیدم و کنار هم میچیدم تا معنی‌‌‌ای بدن. تا حرفی برای گفتن داشته باشن. میبینی؟ بدبختی همینه. کاش! کاش و مرض. کاش الان پارسال اینموقع‌ها بود! دست بردار دیگه. این وسط هر از گاهی چهره ش توی نور کم طبقه همکف یادم میاد. و چیزی که نوشته بود درباره ماریان. و جوری که حرف میزد. بعد دوباره از یادم میره تا میخوابم و خوابشو میبینم. خوب میشدا اگه میشد. حالا که نمیشه تیرامیسو درست میکنم و با اهنگای فرانسوی میرقصم و چایی و لواشک میخورم و از ترکیبش به خودم بد و بیراه میگم. اصلا میدونی مشکل چیه؟ پیله کردن به فلان درس. هر روز صبح پا شدن و اون یک درس رو خوندن. بعد از یک هفته حالت کاملا بهم میخوره ازش. وقتی به فصل گرمای فیزیک فکر میکنم میخوام جیغ بزنم. تا میام بنویسم دلم بغل انیمه‌های جیبلی میخواد یادم میاد یه رابطه‌ی دیگه رو هم با گفتن حوصله ندارم برات تموم کردم. اون احتمالا بغل جیبلی میتونست بده. شاید هم نه. نمیدانم. باید تموم کنم تظاهر کردن به اینکه زندگی مونالیزاست و رازی داره که چنانچه که امیدی برای‌‌ان‌باقی نمانده باشدتلاش میکنم بفهمم چیه. درحالی که میدونم چیه. وجود رازش واقعی نیست ولی لبخند سر کارت گذاشتمچرا. باید دست بردارم از بازی کردن این نقش.

بازدید : 6
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 0:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دریا

ایا تا همیشه به کوباندن در خانه انسان‌های کر ادامه میدهم یا در همین لحظه انگشتم را برای سفالم قطع میکنم؟ تکلیف مثل ابرهای کبود از کینه روشن است.

قصه‌گو رفته است. در زمین داستان فقط کلاغ به تبهکاری ادامه میدهد.

یک انگشت که دیگر این حرف‌ها را ندارد.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 334
  • بازدید کلی : 348
  • کدهای اختصاصی